چیدمان شیوا انصاری فرد در نگاه اول، کوهی از تصاویری است که درون مانیتورها در فضا معلق مانده اند و حس اولیهی بیننده را در تعلیقی ناخواسته نگاه میدارد، هرآن انتظار دیدن ادامه ی تصاویر را داریم، مطابق عادت ذهنیمان هنگام تلویزیون دیدن. اما نه، هیچ خبری از ادامه ی تصاویر نیست و آن هجمه ی داده های تلویزیونی به کلاژهایی در نور جهندهای فروکاسته شدهاند. گویی انتظار دیگری از ما دارند: انتظار جلوتر رفتن، دقیقتر شدن و تکیه کردن به برداشتهای تاویلگرانهمان
اثر، فضای تاریک گالری را با نور لرزانی روشن میکند، فروتنانه در صدد مقهور نمودن مخاطب بر نمیآید، درست بر خلاف انباشتگی سرسام آور چیدمانهای تلویزیونی «نام جون پایک»، تصاویر متحرک از پیش ضبط شده را کنار میگذارد و جنون سرعت چهار دههی پیش را نادیده میگیرد. سرگیجهی نشئهآور دههی هفتاد، به چشم برهمزدنی در سکون این چیدمان، به لحظهای معلق در فضا بدل میشود. گویی رسانه هنوز در این کار، پیام است، اما پیام دیگر همان رسانه نیست
جمعه ۲۷فروردین تا ۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
ساعت چهار تا هشت
“سرزمینها بیگانه نیستند، این مسافر است آنکه بیگانه است”
رابرت لویی استیونسن
ویدئو اینستالیشن تعاملی
کاری از ایلا فیروزآبادی و پیام مفیدی
بر اساس نوشتههایی از الیاس علوی شاعر و نویسنده افغان
“سرزمینها بیگانه نیستند، این مسافر است آنکه بیگانه است.”
رابرت لویی استیونسن
به گفته لئوناردو داوینچی “هنر هیچگاه پایان نمییابد فقط به حال خود گذاشته میشود”.
البته لئوناردو به مفهوم هنر از منظر یک هنرمند مینگریست، و از آنجا قسمت دوم جمله خیلی نسبی است و جای بحث دارد.
تقریبا همهی هنرمندان گاه و بیگاه ناچار میشوند کارشان را به حال خود واگذارند زیرا نمیتوانند گامهای بعدی را برای تکمیل کارشان در خیال مجسم کنند، و بنابراین میگوییم که کار را به حال خود رها میکنند.
ولی سوال اینجاست که : آیا هیچ اثر هنری میتواند به پایان برسد؟
آیا کمال، واقعبینانه است؟
حیات یک کار هنری، نه به دست_های هنرمند، که به نگاه بیننده بستگی دارد.
بیننده، در وهلهی نخست، خود هنرمند است که اولین بار مجذوب اثری میشود و به آن دل میسپارد، و از رهگذر تفسیر خود به اثر معنی و مفهوم میبخشد.
هنر فقط با حضور مخاطب زنده است و هر بار که یک زوج چشم آن را تماشا میکنند به اثر هنری حیات میبخشند.
ما دوست داریم منشا را جستجو کنیم ولی در هنر یک اثر پیوسته در حال دوباره زاده شدن است.
هنر نمیتواند پایان یابد، فقط میتواند وجود داشته باشد.
امانوئل کانت در استدلالش میگفت: ” اثر هنری (ergon) نمیتواند بدون خطوطی که از اطراف آن را احاطه و تعریف میکند (parergon) وجود داشته باشد”
بنابراین برای هرچیزی که وجود دارد باید حد و مرزی وجود داشته باشد تا بتوان در به روی توصیف و بررسی گشود.
دریدا، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم، در رد استدلال کانت چنین دلیل میآورد که وقتی نوبت به نقاشی میرسد، قاب حالتی بینابینی پیدا میکند.
با اینهمه غالبا میبینیم که هنرمندان قاب را جزئی از اثر میشمارند و بدینگونه لبهی خارجی کار که آن را از فضای بیرون جدا میکند محو میشود، زیرا حتی نقاشی قابگرفته را باز هم قابهای دیگری مرکب از دیوارهای احاطهکنندهی آن، ساختمان محل نمایش اثر و مانند آن قاب میکنند.
هنرمندانی تعاملی این موضوع را به خوبی میدانند و از مخاطبان طلب میکنند که نقش فعالی در حیات اثر هنری ایفا کنند.
ایلا فیروزآبادی و پیام مفیدی در چیدمانشان، دقیقا همین کار را میکنند.
آنها بینندگان را بر آن میدارند که با دستهای گشودهای که به شیوهای آیینی دراز کردهاند، تصویرها را جستجو کنند و بدینسان آنها را وارد اثر میکنند.
مخاطبان به اثر زندگی میبخشند و خود جزئی از اثر میشوند.
حد و مرز در اینجا کاربردی ندارد. کنارهای و لبهای در میان نیست، درست به همان شکل که در عمق حقیقت مرزی بین آدمها، ملیتها و کشورها وجود ندارد.
چیدمان همهی عناصر را در یک واقعیت ادغام میکند و یک هستی میآفریند.
اثر هنری یکی است و شما خود جزئی از آن هستید.
فضا برای حیات اثر ضروری است ولی شما را محدود نمیکند، زیرا تجربهتان را با خود میبرید و از این رهگذر خودتان فراگیرتر میشوید.
اگر خود و هر کس دیگر را جزئی از یک جهان، یک کیهان یگانه بشمار آورید، دیگر چه دلیلی برای خصومت، تعصب و نفرت نسبت به همنوعتان میماند؟
چه دلیلی دارد که درصدد آسیب زدن به کسی یا چیزی برآیید؟
اگر هستی را همچون هر احساس فراگیر تجربه کنید، پس باید اندکی هم که شده دلسوزی و غمخواری را بر خود روا دارید.
شما خود اثر هنری میشوید و پایانی ندارید.
مرگ در میان نیست.
آنچه هست، ولادت و بازهم ولادت است.
تنها برابری برای همگان میتوان یافت.
هیچچیز برایتان بیگانه نیست و هیچ سرزمینی راه را بر شما نمیبندد.
آیا زیبایی زندگی و آنچه هنر همواره در جستجوی نشان دادن آن بوده است همین نیست؟
تایماز والی
منتقد هنر
ترجمه: مصطفی مفیدی
موسیقی : نیما علیزاده
بازیگران: نعیم جبلی | نغمه شریفی | سحر مفیدی | ماهره جلیل صدیقی
صدابردار : سام وفایی
فیلمبرداری: پیام مفیدی، پیروز نعمتی
با تشکر ویژه از همکاری البرز ارض پیما، پیروز نعمتی، نیما بالا زده، پریسا محیط، سارا ریحانی، علی پناهی
گشایش: 26 اردیبهشت 1393، ساعت 4 تا 9 شب
روزهای بازدید: 27 اردیبهشت تا 2 خرداد 1393
ساعات بازدید: 4 تا 8 شب
گالری پنج شنبه ها تعطیل است
نَفَس از جایِ گرم فیلم و ویدیو و … از ایران پروژههای پارکینگالری – تهران و پروژههای آسایشگاه – کرمان گالری کروکس هاپوکس – گنت، بلژیک به انتخاب نیما بهرهمند و امیرعلی قاسمی
آینه های پشت ریخته
امیر باستان
پارکینگالری
نوزدهم تا بیست و دوم خرداد هزار و سیصد و نود و یک
ساعت چهار تا هشت
جهانِ مفاهیمِ هم پوشان؛
آیینه های پشت ریخته» :گزارشی از یک وضعیت»
مجموعه ی «آیینه های پشت ریخته» محصولِ دوره ای است که لحظه های آن بر محورِ این سوال که «گستره ی هر مفهوم تا کجاست؟» گذشته است.
گستره ی مفاهیمی چون واقعیت، هنر و یا اختلال سایکوتیک که هنرمند در این دوره درگیر وتحت درمان بوده و حاصل آن، وضعیتی است که از آثار این مجموعه به نخستین مخاطب آن ها انتقال یافته است.یا در واقع بهانه ای ست برای جست وجوی خویشتن از میانِ ذهنیاتی هذیان گونه با نگاهی مرکب که هیچ مرزی را برای مفاهیم مشخص نمی کنند.
جریان ؛ ایران از طریق ویدیو
به انتخاب سندرا اسکورویدا و امیرعلی قاسمی
گالری توماس اربن، نیویورک
سیزده تا هفده دسامبر دو هزار و یازده
گشایش سیزده دسامبر ساعت ۶ تا ۸:۳۰ شب
بازدید روزانه ده صبح تا شش عصر
نشست با نمایشگاه گردانان
(Curators’ talk at ICI (Independent Curators International
بیستم دسامبر ساعت ۶:۳۰ تا ۸ شب
401 Broadway, Suite 1620, NYC http://curatorsintl.org/network
…Other is پروژه ایست که به تولید و تبادل فرهنگی با کشورهایی می پردازد که تحت تحریمهای بینالمللی قرار دارند : بلاروس، برمه، ساحل عاج، کنگو، کوبا، ایران، عراق، لبنان، کره شمالی، سومالی، سوریه و زیمبابوه.
ایران از طریق ویدیوی معاصر دو برنامهی ویدیویی را در بردارد که یکی به انتخاب کیوریتور و هنرمند مقیم تهران امیرعلی قاسمی و دیگری با کیوریتور و استاد دانشگاه مقیم نیویورک ساندرا سکورویدا گردآوری و انتخاب شده است.
سندرا اسکورویدا در برنامهاش تحت عنوان 1357/ 1979 دیدگاههای میشل فوکو، یک مشاهده گر غربی را که به طور پیگیری ناظر انقلاب ایران بود، بازنگری میکند. سالی که نام دوگانه ی 1979 و 1357 را بر خود دارد، تفاوت فضاهایی اجتماعی و تاریخی را با زمان حال توصیف میکند که با هم یکی نیستند. این تبادل در آثار عباس اخوان، مورهشین الهیاری، امیر باستان، بهار بهبهانی، کایا بهکلام، آذین فیضآبادی، باربد گلشیری، آرش فایض، میرک جمال، فرهاد کلانتری، سهراب کاشانی، گلاره خوشگذران، آمیتیس متولی، نصرت نصرتیان، آناهیتا رزمی، ژینوس تقیزاده، نگار تحصیلی و کتایون وزیری آشکار میشود.
امیرعلی قاسمی مجموعه منتخب خود را با برشی عمدتا متمرکز بر زمان حال و از بین شبکهای فرامرزی از آرشیو ویدیویی پروژه های پارکینگالری تهران، – که در سال 1988 بنیان گذاشتهاست – مستحکم ساخته است. برنامهی او تحت عنوان اگر باز همدیگر را دیدیم… (به همراه قطعهای پنهان) به معرفی نسلی از هنرمندان میپردازد که بعد از 1979 بزرگ شدهاند. این نسل حضور آگاهانهی خود را در برابر محیطی آکنده از فشارها، تحریمها، تفاهمها، انتظارات قرار داده است و به نوعی متفاوت پیوست و تسلیم بیقید و شرط، را به ویژگیهای زادگاهش به نقد میکشد. به ترتیبی که فراتر از قراردادهای تعریف شده از سوی جامعه مهاجرین حرکت کرده و موقعیت کنونی خود را از طریق ارتباطات فردی به سوی دیگر زمینهها گسترش میدهد. در این مجموعه شامل آثاری است از نغمه عباسی، مهرانه آتشی، ستاره جباری، آناهیتا حکمت، پیام مفیدی، شقایق مظلومی، امیرعلی محبینژاد، الهیار نجفی، نسرین ناصر، شادی نویانی، رامین رحیمی، شیرین صباحی، سونا صفایی، بهار صمدی، حامد صحیحی و زینب شهیدی
جعبه تقسیم را که باز می کنید – اگر برقکار شما خیلی هم خوش سیلقه و اهل نظم نباشد – امکان دارد به ملقمه ای از سیمها، مدارها و صفحات الکترونیکی برخورد کنید و بدون آن که بلا فاصله از آن سر در بیاورید، فیوزهایی را خواهید دید و کلیدهایی برای روشن خاموش کردن کل یا بخشی مجموعه. احتمالا امتحان کردن یکی دو تا شان، ما را در تاریکی مطلق بگذارد، چرا که ممکن است، مربوط به چراغ بالای سرمان باشد. آنچه در وهله اول به چشم میآید، تمرکز حاملهای انرژی است که هر یک به سویی می روند، شاید بسیار دور، کیلومتر ها دور از یکدیگر …اما هر چه که هست حتما از این محدوده گذشته اند، حداقل، می شود برشی از وضعیت اکنون را مشاهده کرد، بدون آنکه ربطی مستقیم به جعبه تقسیم های دیگر داشته باشد. آنچه ممکن به تشریح این وضعیت کمک کند آن است که ما اکنون درپوش جعبه تقسیم را در تهران برداشتهایم و در حال نگاه کردن به آن هستیم.
سیزده هنرمندی که در این تجربه مستقل جای گرفته اند، هر یک تجربیاتی منحصر به فرد دارند، از شاعری گرفته تا فیلمسازی تا تدریس کیک بوکسینگ و از نجاری تا گرافیک، اجرا و چیدمان صدا. این بار در تهران سعی بر آن بوده تا آنچه منتقل میشود صرفا “بریدن” و “چسباندن” نباشد. کنجکاوی را تحریک کند ضمن آنکه عجیب و غریب نباشد.اکثر آثار این مجموعه برای بار نخست است که به نمایش در میآیند و یا اختصاصا برای این نمایشگاه ساخته شده اند. انتخاب دو گالری حرفه ای و متفاوت و یک فضای تجربی با هدف نمایش آثار به این منظور صورت گرفته است.
باغ کارخونه گزارش و نمایشگاه گروهی از یک پروژه دسته جمعی است که به ابتکار و دعوت نگار فرجیانی در یک کارخانه متروک پشم ریسی در یزد در زمستان هزار وسیصد و هشتاد و نه شکل گرفت و اکنون از ۲۴ تیر تا ۵ مرداد در نگارخانه محسن در تهران بر پا خواهد بود، ساعات بازدید از چهارتا هشت شب و نکته آنکه نگارخانه پنجشبه ها تعطیل است
همچنین نشستی با حضور هنرمندان در تاریخ سوم مرداد از ساعت شش تا هشت عصر در محل گالری برگزار می شود
مجتبی امینی، گلرخ برومندی، حامد رشتیان، پروین شکری، ایمان صفایی، نسترن صفایی، علی صمدپور، نگار فرجیانی، امیرعلی قاسمی
کارخونه، قلب آهنی باغی پر درخت و سر سبز بود که روزها جای کار بود و عصرها جای سرک کشیدن در تالارهایی وهم آلود و تاریک با سایه ای از دستگاههای خاموش و خسته و آن طرف تر سر وصدای کودکانه در میان درختان انار و سرو.
باغ کارخونه جایی بود که ما را به آن سوتر شهر می کشاند تا روزهای گرم تابستان را با سرازیر شدن در باغ یا دست و پا زدن در آب زلال استخر شب کنیم و عصرهای دلگیر پاییز و زمستان را هم بگذرانیم به پنهان شدن پشت بوته ها و دیواره هایی در هرگوشه کناری از باغ یا خط خطی کردن خاک نمک خورده با ترکه چوبی انار برای کنار زدن گلوله های نخ و پشم به جا مانده از بار روز قبل.
آنجا لحظه های زندگی کسانی بود که یا از سالن های کار و پر غبار آن خستگی به خانه می بردند یا از میان درختان و جوی های آب آن خاطره ای.
پس از سالیان بار دیگر دوباره سرک کشیدیم در هر گوشه کناری، زنان و مردان کار را جایی ندیدیم! دستگاه های پر سر و صدا و بیرون تر از آن، درختان باغ هم هیچ کدام شان نبودند!
اما ما باز هم در هر گوشه کناری بازی ای شروع کردیم .
بازی تازه ای.
خرداد۹۰
بیستم تا بیست و چهارم خرداد ماه هزار و سیصد و نود – ساعت پنج تا نه عصر
نگارخانه آتبین
خیابان ولی عصر، جنوب چهارراه پارک وی،انتهای کوچه تورج، کوچه خاکزاد، پلاک 42
تلفن:26210395
جلال الدین انوری در پروژه ی اخیر خود تهیگی، مسایل حساسی چون هویت، تاریخ(ها) و فراموشی مثال زدنی ما ایرانیها را مطرح می سازد. او به ظرافت، رسانه های مختلف را از متن تا تصاویر باستانشناسی و عکس های توریستی و از چیدمان تا عکاسی مستند کنار هم می گذارد. مدلی از یکی از بحث بر انگیزترین بنا های یادبود ما ایرانیان، که به طرز دوپهلویی یک دستگاه حباب ساز را در خود پنهان کرده است.
انوری قصد ندارد ما را مجبور کند به نتیجه گیری از پیش تعیین شده ای برسیم، نه با سرزنش کردن ما ایرانی ها از غرور و خودپسندی تاریخی مان، و نه حتی با ترویج نگاهی طعنه آلود به گذشته ی دور از دست. او بی طرفانه به ما یادآور می شود که چگونه میراث فرهنگی ما در حد رو نما یی سطحی خلاصه شده و با اینکه آثار بجا مانده از گذشته، همچنان پر بازدیدکننده است، انگار ما به عادتی دچار شدیم که حس میهن پرستی ما را ارضا می کند بدون آنکه توجه مان را به معنی انجام گمراهانه این مراسم عمدتا تو خالی معطوف کند.
او پوسته ای را در برابر ما می گذارد که باقیمانده درک ماست از تاریخ های متعدد به جا مانده و بازی گرانه ما را دعوت می کند تا به هویت خود، دوباره بیاندیشیم قبل از آنکه حباب آن بترکد.
حضور خوش خیم، نمایشگاه میکائیل رحمانی، از روز جمعه شش خرداد در نگارخانه سین آغاز می شود و تا بیست ویک خرداد ادامه خواهد داشت، ساعات بازدید همهروزه از ساعت سه تا هفت عصر به جز پنجشنبه هاست
نگارخانه از دوازده تا پانزده خرداد در تعطیلات رسمی است
نشانی: تهران، شهرک غرب، خیابان هرمزان، خیابان پیروزان جنوبی، خیابان دوازدهم، پلاک شانزده
طراحی پوستر از فواد شریفی
حضور خوش خیم
برخلاف گذشته که من برای بازی کردن چیزی نداشتم امروزه هرآنچه که می توان تصور کرد یکباره برای بازی و مصرف کودکان ارائه می شود. فضا مملو از شخصیتهایی شده است تا کودکان با آنها بازی و شاید هم زندگی کنند تاهمچون کودکی من تنها به سر نبرند. من در کودکی حالات بزرگترها را در بازیهایم تکرار می کردم، اما کودکان حالاتی را تکرار می کنند،که کمتر آشنا هستند،حالاتشخصیتهایی در “گیم های” کامپیوتری.که هنگام بازی در کوچه و خانه با آنهاهمبازی می شوند.
برو منم میام دنبالت، مواظب باش حمله نکنن، تا من میام. باید اسلحه زیادی بردارم –
اونا یک قلعه کنار مدرسه ساختن، آرپی جی روهم بیار –
کودکان شخصیتها را در زندگی خود به پیش می برند. آنها را به اتاق خود راه می دهند، در کنارشان می جنگند، می خندند و گریه می کنند. و خیلی ظریفتر به تقلید و تکرار ژست ها، حرکات چشم و دستانشان می پردازند.
کودکان اطراف من وقتی فضای ذهنی خود را نقاشی می کنند، هرچه که دوست دارند و گاهی هم آنچه دوست ندارند می کشند. وقتی نقاشی کودکان را نگاه می کنم،انگار طراحی شده تا افرادی از گیم های کامپیوتری در آن حضور پیدا کنند. انگار کودکان دوست دارند که فضا را برای حضور آنها مهیا کنند.
توجه : من در طی سفرهای مختلف در شهرهای کردستان همزمان با جمع آوری نقاشی کودک از مکانهای مربوط به کودکانو دانش آموزان(مدارس، مهدهای کودک، پارکها) عکاسی کرده ام. عکسهای زمینه از همین مکانهاست.
میکائیل رحمانی بهار 1390
Independent art space for new media | Tehran | Iran