قبيله يعنى جماعتى از يك قبيل و يا همان طور كه مى گويند: از قماشِ هم. در منتهى الارب و در تعريف
قبيله آمده است: گروهى از
فرزندان يك پدر. اما در قبيله ى قورى نياى مشترك نه پدر است و نه نظم پدرسالار بلكه حد اعلاى اهل قورى، همان قورباغه است:
است استفاده مى كنند كه خود آن نيز كوتاه شده ى « بوستان كودك » قورى، ناميست كه اهالى پارك از آن به جاى نام اصلى پارك كه »
لغت قورباغه است. تاريخچه ى برگزيدن اين نام توسط اهالى قديمى پارك بر مى گردد به سال ها پيش زمانى كه داخل پارك بركه اى
روان بوده؛ زيستگاه قورباغه هاى كوچك و بزرك، كه البته امروز خشك است. نام اين مجموعه جدا از اشاره ى مستقيم آن به اين پارك و
به صورت كلى تر اهالى پارك قورى، با اشاره به بركه ى تاريخى پارك كه طول اين سال ها خشك شده نمادى از اين جوانان و حس و
* «. حالشان در طول ساليان معاشرت با يكديگر است
بنابراين اهل قورى نياى مشترك خود را نه انسان بلكه حيوانى دوزيست گرفته اند و بدين ترتيب و مانند هر نظم توتمى ديگرى موفق
شده اند تا اين نام را در طى چند ذهنيت نسلى پشتِ هم، بر روى خود حمل كنند. نامى كه ارزش هاى آنها را عاطفى مى كند. ارزش هايى
كه از اعتراضى خاموش (در حد قورقور) به ارزش هاى حاكم آب مى خورد. ارزش كار كاشانى هم در همين جاست: مطالعه ى يك قبيله در
بود، كه نيست. « مادرشهر » بدو تولد در بطن يك كلان شهر كه اگر كمى مهربان تر مى بود
* «… اهالى قورى از قشر هاى مختلف فرهنگى هستند كه از مناطق مختلف شهر تهران به دور هم جمع مى شوند …»
دارد كه در آن جا هم تكوين و پيدايش يك تعداد آدم « اربابان ديوانه » كار كاشانى از اين لحاظ شباهت به قوم نگارى ژان روش در فيلم
مورد بررسى است كه براى خود نياى مشتركى را در نظر مى گيرند، تا با كمك آن نظم خفقان آور سفيدپوستان را تاب بياورند. هر دو
رويكرد، تصويرى است و هر دو اين شانس را داشته اند كه پيدايش اسطوره هاى مدرن شهرى را از نزديك مطالعه كنند. اتفاقى كه
بسيارنادر مى افتد اما نشان مى دهد كه انسان همواره آماده است تا از درون عقلانيت صورى دوباره به درون طبيعت بپرد، كارى كه اهل
قورى مى كنند. زندگى مانند يك دو زيست در ميان فرهنگ غالبى كه نمى خواهندش و طبيعت خودشان كه ديگر قادر به بازگشت به
بطنش نيستند. همانند بركه اى كه اكنون خشك است اما با اين همه آنها را كنار يكديگر نگه داشته است. منظور از فرهنگ غالب همان
فرهنگى است كه آن ها با آن مدارا مى كنند يعنى فرهنگى به آن ها اين اجازه را مى دهد تا تفنناً ديدش بزنند و آن ها هم در عوض صداى
اعتراض خود را در حد يك قورقور پايين نگه مى دارند.
سال هاست كه اين جوانان گرد هم مى آيند و در طول اين ساليان از تعدادشان كم و به تعدادشان افزوده مى شود. هر سال …»
چهره هاى جديدى به چهره هاى قديمى اهالى پارك افزوده شده و عده اى هم با تغيير روش زندگى و پيدايش مشغوليت هاى جديد
با پارك و اهالى آن وداع مى گويند. قبل تر ها از صبح تا شب گروه هاى مختلف ساكن پارك بودند و امروز بعد از دو سه سال، تنها گروهى
از آن ها بعد از ظهر ها و شب ها سر و كله شان پيدا مى شود – به غير از جمعه ها البته كه شلوغ ترين روز پارك قورى و آدينه روز
* «. اهالى آن است
خيلى از اين جوانان با نزديك شدن به غروب آفتاب و رسيدن شب، براى تغيير فضا و پرسه زنى راهى مجتمع تجارى گلستان كه تنها …»
يك خيابان با پارك فاصله دارد مى شوند. ويترين مغازه ها را تماشا مى كنند و نهايتاً در حياط مجتمع اجتماع مى كنند. گفتگو هاى
* «… هميشگى، موسيقى، سيگار و تماشاى رهگذران مجتمع
پاتوق آن ها به نوعى گوياى اين زندگى دوگانه و يا دوزيستانه است: پارك: جايى كه نه طبيعت است و نه فرهنگ بلكه طبيعتى است
به زور فرهنگى شده و فرهنگ مداماً آن را دست كارى مى كند. مكانى پر از درخت كاشته شده در سطح افقى، مهيا كردن خاك افقى براى
درختى كه طبيعتاً رو به بالا مى رود، در ميان ساختمان هاى بالارفته از خاكى كه طبيعتاً ميل به پايين آمدن دارد و تنها تا زلزله ى بعدى
راست مى ماند. نكته ى ارزشمند ديگر در كار كاشانى كه فعاليت او را به يك اثر انسان شناسى تصويرى ناب نزديك تر مى كند تأكيد او
بر صداست:
صداى متن نمايشگاه، صدايى ست كه از داخل پارك زمانى كه كسى در آن نبوده ضبط كرده ام. برايم مهم بوده كه اهالى قورى، »
عكس هايشان در فضايى به نمايش در بيايد كه تا حد امكان تداعى كننده ى حس و حال فضاى اصلى خود آن جا باشد. به واسطه ى
* «. تصاوير به نمايش در آمده و با صداى فضاى خود پارك
پاركى خالى از سكنه. خالى از آدم ها و قورباغه ها و ابوعطا…
* نقل قول از سهراب كاشانى
قبيله ى قورى
ايرج اسماعيل پور قوچانى (انسان شناس)
خرداد 1389
برلين، آلمان